اشعار شهادت امام هادی (علیه السلام)
چشمهايت فرات دلتنگي
اشکهايت تلاطم غمهاست
حال و روز دل شکستهی تو
از نگاه غريب تو پيداست
**
اي غريب مدينهی دوم
مرد خلوت نشين سامرّا
التماس هميشهی باران
حضرت عشق التماس دعا
**
کوچهی خاکي محلهی غم
در غرور از حضور سادهی توست
ولي افسوس شرمگين تو و
پاي پر پينه و پيادهی توست
**
آه آقا تو خوب مي داني
که دل بيقرار يعني چه
پشت دروازه هاي شهر ستم
آن همه انتظار يعني چه
**
چه به روز دل تو آوردند
رمق ناله در صدايت نيست
بگو اي نسل كوثر و زمزم
بزم شوم شراب جايت نيست
**
بي گمان بين آن همه غربت
دل تنگ تو نينوائي شد
روضه هاي كبود طشت طلا
در نگاه ترت تداعي شد
**
آري آن لحظه ماتم قلبت
بي کسي هاي عمه زينب بود
قاتلت زهر کينه ها ، نه نه !
روضهی خيزراني لب بود
**
در عزاي تو حضرت باران
که گريبان آسمان چاک است
نه فقط چشم هاي ابري ما
روضه خوانت تمام افلاک است
یوسف رحیمی
********************
آیا که شود باز ببینم وطنم را
آرام کنم سینه ی پر از محنم را
دلتنگ مناجات سحر های بقیعم
بامادر غمدیده بگویم سخنم را
از سوز عطش تار شده راه نگاهم
آخرچه کنم؟ لرزش دست و بدنم را
آتش زده بر جان و دلم صوت حزینی
سخت است تماشا کنم اشک حسنم را
آن روز که در گوشه ویرانه نشستم
لرزاند،غم عمه ی سادات تنم را
من کشته ی بی حرمتی بزم شرابم
با آنکه نبسته لب چوبی دهنم را
آن روز که آمد به میان حرف کنیزی....
سخت است که تفسیر نمایم سخنم را
ناموس خدا ، خیره سری ، چشم حرامی
سربسته گذارید بلای کهنم را
در این دم آخر به خدا یاد حسینم
زیرسرم آماده نهادم کفنم را
تشییع تن سالم من کار ندارد
غارت ننموده است کسی پیرهنم را
**
بغض دل خویش را هویدا کردند
خون بر جگر شیعه زهرا کردند
یک عده حرام زاده ی بی سروپا
توهین به امام هادی ما کردند
قاسم نعمتی
********************
آه در سینه ام از زهر شراری برپاست
آتشی بر جگر و رویِ لبم واویلاست
سوختم سوختم آبی که نفس می سوزد
حجره ام از جگر سوخته ام کرببلاست
مادرم آمده بالین منِ چشم به راه
تا بگویم غم خود را که دلم پُر غوغاست
دستِ من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید
بی حیایی که نمی گفت غریب و تنهاست
گاه می رفتم و گاهی به زمین می خوردم
مثل آن طفل که مبهوت دو چشم باباست
مثل آن دخترکی که نفسش بند آمد
راه می آمد و می دید سری بر نی هاست
سنگ بود و سری که ز لبش خون میریخت
خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست
حسن لطفی
********************
تمام اهل نظر بر تو التجا بکنند
به نام پاک نقی خاک را طلا بکنند
هنوز بردن نامت کمال بی ادبی است
به لفظ" حضرت آقا" تو را صدا بکنند
فرشته ها همه هنگام سجده حیرانند
که رو به قبله و یا رو به سامرا بکنند
چقدر روی دلت زخم کهنه بسیار است
به زهر زخم دلت را چرا دوا بکنند
دوباره یک دو نفر را به کربلا بفرست
که زیرقبه برایت کمی دعا بکنند
خدا کند که شبانه تو را دگر نبرند
ز نام مادرتان لااقل حیا بکنند
خدا کندکه غریبانه دست و پا نزنی
ملائک از پرشان فرش دست و پا بکنند
دوباره ازلب خشکت سلام میریزد
همینکه روی تو رو سوی کربلا بکنند...
سلام بربدنی که سه روز بعد آن را
ز دست نیزه گرفته که بوریا بکنند....
محسن حنیفی
********************
شکست بال و پرش آسمان تکان می خورد
ز درد روی تنش، رنگ ارغوان می خورد
میان بستر خود او ز درد می پیچید
گره به کار اهالی آسمان می خورد
برای زخم عمیقش دوا افاقه نکرد
ز بس که زخم زبان او از این و آن می خورد
تو را خدا دگر او را به کوچه ها نکشید
خدا نکرده زمین گر در آن میان می خورد-
-جواب مادر او را چگونه می دادید
چه قدر خون جگر او ز دستتان می خورد
میان بستر خود تشنه روضه سر می داد
صدای گریه و آهش به گوش جان می خورد
چنان ز چوب و لب خشک و خیزران می خواند
که گوئیا به لبش چوب خیزران می خورد
شبیه جدِّ غریبش چنان به خاک افتاد
کأنَّ ضربه ز سر نیزه ی سنان می خورد
محسن حنیفی
********************
نام تو را در دفتر خاتم نوشتند
هادي نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوكري را برگزيديم
چونكه شما را رهبر عالم نوشتند
يك قطره از مدح تو را كه ثبت كردند
ديدند بالاتر ز صدها ، يم نوشتند
هر كس كه از نام شما يك بار دم زد
نام ورا مداح عيسي دم نوشتند
جزو ارادتمندهاي روضه تو
شكرخدا كه نام ما را هم نوشتند
خوشبخت آنهايند كه مست تو هستند
بدبخت آنهايي كه از تو كم نوشتند
از داغ مظلوميتت آقاي عالم
چشمان ما را چشمه زمزم نوشتند
نام تو را پروردگارت گفته هادي
چون در كرامت مثل بابايت جوادي
قطعاً مسيحا هم به فرمان تو باشد
پاي كلاس درس عرفان تو باشد
ذكر دعاي جامعه زيباست اما
زيباترش اينكه در ايوان تو باشد
پاي دعاي جامعه مي خواهم آقا
ابواب ايمان وا به ایمان تو باشد
با يك نگاهت صاحب ملك زمين است
آنكس كه يك لحظه پريشان تو باشد
وقتي محالّ معرفت الله هستي
بايد همه عالم سر خوان تو باشد
حتي مسيحي ها ارادت بر تو دارند
اين هم ز الطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطين جهان را بنده كردي
با يك نگاهت بردگان را زنده كردي
شكر خدا يك عمر دستم را گرفتي
درس كرامت از خود بابا گرفتي
اينكه دو عالم روضه خوان غربت توست
ارثي ست كه از غربت مولا گرفتي
با يك دمت ارض و سما را زنده كردي
تو گوي سبقت از دم عيسا گرفتي
ياد رقيه كرده اي آن لحظه اي كه
در اوج غربت در خرابه جاگرفتي
وقتي تو را بردند در خان الصعاليك
روضه براي زينب كبري گرفتي
در زير پايت آسمان از جاش پاشد
از بركت تو سامرا عرش خدا شد
نامت علي بود و غريبي را چشيدي
بار غم و غربت بدوش خود كشيدي
صحن و سراي خاكي ات اين را به من گفت
بعد از شهادت هم تو روز خوش نديدي
آقا شنيدم روضه خوان ياس بودي
با روضه هاي مادرت زهرا خميدي؟
ابن الرضايي كه علي بوده ست نامت
در كوچه ها آيا تو هم طعنه شنيدي
آيادر باغ تو را آتش كشيدند
آيا تو هم از دست اين مردم بريدي
آيا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعاَ در آتش همسر خود را نديدي
با اينكه تو جان داده اي از ظلم و كينه
اما امان از روضه شهر مدينه
آتش بروي ياس و نيلوفر كشيدند
شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند
در جنت الاعلي پيمبر روضه خوان شد
وقتي قباله از كف مادر كشيدند
قلب تمام عرشيان شد پاره پاره
شمشير ها را تا كه بر حيدر كشيدند
ديگر ملائك لانه ها را ترك كردند
از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند
چندي گذشت و در دل گودال خونين
بر روي عشق فاطمه خنجر كشيدند
بابا ز روي نيزه صدها مست مي ديد
بر صورت اطفال جاي دست مي ديد
مهدی نظری
موضوعات مرتبط: امام هادی(ع) - شهادت
برچسبها: اشعار شهادت امام هادی (علیه السلام) مهدی وحیدی